مشوشم.
راخمانینف همیشه منو مشوش می کنه . با این حال دو شبه یکبند راخمانینف گوش می دم . حتی وقتی کامپیوتر روشن نیست تو ذهنم پیانو کنسرتوی شماره سومش مرور می کنم .
سرشارم می کنه . راخمانینف پر رنگه . ذهنم درگیر می کنه . نمیزاره بزارمش تو پس زمینه و به زندگیم برسم . نه . خیلی جدی می کشونتم دنبال خودش . نت به نت باید جلو برم شش دنگ حواسم جمع .
من با شوپن حالم خوبه ، سرحالم . با نوکتورناش سرخوشم رسما . درس می خونم ، کار می کنم ، دور می چرخم برا خودم . با راخمانینف دائم تو شش و بشم که حالا یعنی چی میشه؟ و معمولا نوایی می شنوم که انتظارش نداشتم .
وسط قطعه یوهو برت می داره می برتت بالا چند میزان بالایی بعد ولت می کنه با فک بیای پایین . هنوز نخوردی زمین که کلا فضا عوض میشه. همش تو هول و ولام.
امان از راخمانینف. امان.
khili khoob hese mano kalame kardi:-)
اتفاقا چند وقت پیش ارکستر فیلاهارمونیک سیدنی برنامه از راخمانینف داشت و رفتیم.
آثار راخمانینف با تمام پیچیدگی های نوازندگیش تماما در یک چیز مشترکن..
آثاری تغزل وار و البته حسرت وار.
حتی توی همین پیانو کنسرتوی شماره ۳ توی موومان دومش لحظه های حسرتی عظیم حس میشه.
اگرچه من شخصا پیانو کنسرتوی شماره ۲ رو بیشتر میپسندم…
در ضمن اگر طرفدار پیانو کنسرتو هستی پیشنهاد میکنم حتما پیانو کنسرتو در جی ماژور موریس راول رو گوش بدی ( موومان دومش شهرت زیادی داره ) خیلی اثر عجیبیه !